بستن

دانلود رمان آبی به رنگ احساس من اثر fereshteh.27

دانلود رایگان رمان آبی به رنگ احساس من اثر fereshteh.27

 

 

معرفی رمان:

بهار همون شبی که می خواد صندوق رو باز کنه و بفهمه منظور مادرش از بیان اون حرف ها چی بوده..ناگهان برق ها قطع میشه..رعد برق شدیدی می زنه..شدت باران زیاد بوده..بهار می ترسه..برای اولین بار از وقتی تنها شده می ترسه..میره بیرون که از همسایه شون کمک بگیره..از صدای رعد وبرق وحشت داشته..ولی همین که قدم به داخل کوچه میذاره و جلوی خ و نه ی همسایه می ایسته..ناگهان دستی جلوی دهانش رو می گیره و..
در ادامه می خ و نید که بهار توسط کیارش به دبی فرستاده میشه..قراره به یکی از شیخ های پولدار عرب فروخته بشه..به خاطر زیبایی که داشته همه خواهانش بودن..اونجا با مردی به اسم” پارسا شاهد “اشنا میشه..البته اشنایی که نه..پارسا شاهد می خواد بهار رو بخره..مرد جوانی خوش پوش و جذاب و بسیـــار زیاد پولدار که دو رگه..از پدر ایرانی واز مادر عرب..جذابه و مغرور..همیشه دنبال بهترین هاست..کسی که خیلی سخت میشه جلوش بایستی..و معلوم نیست چی پیش میاد..ایا بهار قسمت این مرد جوان میشه یا اینکه….

 

 

 

قسمتی از رمان:

چشماش بسته شد..اریا دستمو کشید..جلوی در برگشتم ونیم نگاهی به شاهد انداختم..چشماش بسته بود..
-اریا میشه بری ببینی مرده ست یا زنده؟!..
اریا چند لحظه نگاهم کرد..سرشو تکون داد وبه طرف شاهد رفت..نبضشو گرفت..
-زنده ست..کند می زنه..اگر به موقع برسوننش بیمارستان شاید زنده بمونه..
الیا توی سالن ایستاده بود..حالتش اشفته بود..با دیدن ما به طرفمون اومد..
اریا سریع گفت :زنگ بزنید اورژانس..شاهد تیر خورده..راه برای فراره ما بازه؟!..
–باشه..اره می تونید برید..به کمک دو تا از ندیمه ها بقیه رو بیهوش کردم..دوربین های عمارت هم خاموشه..
-میشه به ندیمه ها اعتماد کرد؟!..
–اره..زیر دسته خودم هستند..با پول دهنشون رو بستم..
رفتم جلو و بغلش کردم..
-الیا برای تو دردسر نمیشه؟!..
–نه عزیزم من می دونم باید چکار کنم..براش نقش بازی می کنم..کارمو بلدم..
ازتو بغلش اومدم بیرون..
-ممنونم الیا..خیلی کمکمون کردی..واقعا نمی دونم چطور ازت تشکر کنم..
–این حرفا چیه بهار..من به خودم کمک کردم نه شما..برید..وقتو هدر ندید..
اریا بازومو گرفت..با الیا خداحافظی کردیم..از پله ها پایین اومدیم..
بالاخره از عمارت خارج شدیم..نگهبان ها روی صندلی خوابشون برده بود..
اریا :بریم ..ماشین پشت عمارت منتظرمونه..

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان کژال

دانلود رمان کلاکت

لطفا امتیاز دهید
4/5 - (2 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: fereshteh.27

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 1185

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان عاشقانه
  • ۲۰ مهر ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین