دانلود رایگان رمان آیو از مهسا رمضانی

معرفی رمان:

چشمام بسته س
جهانم شكل خوابه، عذابه؛ اضطرابه
روبه روم ديواری از مه، ديواری از سنگ
بگو بیهوده نیست فاصله ی آب و سراب
بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست
بگو از کوچ پراکنده، فقط کابــوس و تنهايی
بگو خواب بود هرچی که ديدم
افسانه بود هرچی شنیدم
نگاه کن شوق دل زدن به دريا
برام شد مرگ تدريجی يك رويا
مرگ تدريجی يك رويا
بیا تا مه توی چشام بمیره
بیا تا قصمون پايان نگیره

قسمتی از رمان:

مچ دستانش که آزاد شد، روی دو زانو زمین اُفتاد. برای آنكه تعادل داشته باشد به
شومینه تكیه داد. ناله ای کرد. دردی که از نوک انگشتان پا به سمت کمرش جاری شد
و مجبورش کرد پايش را با احتیاط بیشتری صاف کند و روی زمین بنشیند. نگاه
بهتزده و خیرهاش را به اطراف دوخت. ترسیده و با جانی به لب رسیده به مردانی که
دور و برش را گرفته بودند نگاه کرد. سعی کرد علت حضورش در آن عمارت را بفهمد
که همان هم زير نگاه حريص شان خاموش میشد.
سنگريزه های زيرزمین هنوز داخل زخم های زانو جا خوش کرده بودند. با همه ی دردی
که میکشید، نگاهش از زخم ها شبیه به آدمی گنگ و گیج به اطراف میرفت.
شوکه بود اما نه آنقدر که فكرش کار نكند. توی يك عمارت با پلكانی بزرگ اسیر شده
بود. جرات نداشت زير آن نگاه های شوم همه جا را بررسی کند.
با هر حرکت مردها ترس تا حلقش بالا می آمد. خصوصا که مرد روبه رويی با لبخندی
حريص نگاهش میکرد. میشناختش. يكی از همان ها بود که توی زيرزمین خفتش
کرده بود. از يادآوری روزهای گذشته همه چیز تا عمق گلويش بالا آمد و مجبورش کرد
سر خم کند و هرچه که در معدهی خالیش بود بالا بیاورد.

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان زمان صفر

دانلود رمان ردلاین