دانلود رایگان رمان سکوت آرام از یگانه خودجو صفت

معرفی رمان:

دخترى که ناعدالتى میبیند اما باز سکوت میکند دخترى که زجر میکشد اما باز سکوت میکند مهر این سکوت تا به کى کسى را ندارد جز خدا وعزیزى که آرام جان است…

خدایا نمیرسى به دادش و در آخر چه میشود دلى که میبازد یا دلى که میشکند

قسمتی از رمان:

که عزیز باز به حرف میاد
انگار نگاهم خیلی غمیگینِ
درست میشه
ُ
_نگاه نکن اینجوری مادر.. نگاه نکن که دلم رو به آتیش میکشی.. درست میشه آرامم.. توکلت به خدا باشه..
ُ
همه چی..
درست میشد؟!.. اصلا چیزی مونده بود که درست هم میشد؟!..

به راستی کِی…
خدا!.. خدا که من رو خیلی وقت بود فراموش کرده بود و انگار اصلا کسی مثل
من بنده اش نبودم..
عزیز کنارم میشینه و قاشقی از سوپ رو طرفم میگیره.. باید ناز کنم؟.. باید
ولی من نه اهلِ ناز کردن بودم و نه در توانم بود چنین دلبری هایی.. نخورم؟..
ولی عزیز کاش میفهمید که ذره ای میل به غذا ندارم و فقط دلم تنهایی و
سکوت و آرامش رو میخواد..
آرامش!! تنها چیزی که از حاال میدونم اصال دیگه به چشم نمیبینمش و از این
آرامشمه
ِ
بابت مطمئنم که روزای آخر ..
دست عزیز رو َرد نمیکنم .. کی تونستم برنجونمش که حاالا بتونم!.. خوب بود که
هست.. خوب بود که هوام رو داشت.. مثل بابا، کوه بود برام.. کوهی که خودش
زجرها کشیده بود..
دهانم رو باز میکنم و عزیز با لبخندی شروع میکنه به سوپ دادن به منی که
میدونه از این به بعد فقط خودش رو دارم و خودش!
آخرای سوپه که صدای در سکوت رو میشکنه و بعد از ثانیه ای در باز میشه و
مرجان وارد میشه..
_اااووم..سلام.. ببخشید خانوم بزرگ که مزاحم شدم.. تلفن با شما کار داره..

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان زمهریر هور

دانلود رمان گسست اوهام