دانلود رایگان رمان پناه بی قراری اثر فاطمه سادات مظفری

معرفی رمان:

دلارام دختری فقیر که به علت جدایی پدر و مادرش با مادربزرگش زندگی می کند. وی که برای کار به هر دری زده اما در هیچ جایی استخدام نمی شود روزی از روز ها با یک ماشین شاسی بلند برخورد کرده و با دیدن مرد جوانی که داخل آن نشسته در نهایت تصمیم می گیرد که با او!! گره ای عمیق که در سرنوشت این دو و کوروشی که به دنبال تخریب شخصیت دانیال هست، وجود دارد چیست؟!

قسمتی از رمان:

جایی که برای مصاحبه رفته بودم خط اتوبوسی برای برگشت تا جای منزلمون نداشت. اما از این جا ایستگاهی وجود داشت که می تونستم مستقیم به خونه برسم. به ایستگاه که رسیدم روی نیمکت چوبی و سرد اون برای رسیدن اتوبوس به انتظار نشستم. سر که برگردوندم نگاهم به سقف الماس مانند پاساژ الماس شرق افتاد. لبخند غمگینی روی لب هام نقش بست… مطمئنم داخل پاساژ مثل همیشه غلغله اس. می دونم دختر های زیادی بین
خریدار ها هستن که با پدر و مادرشون برای خرید تو پاساژ قدم می زنند. نگاهم به دست های یخ زده ام که کمی خشکی زده بودند افتاد. اگر من هم پدر و مادرم کنارم بودند این موقع روز تو این خیابان تک و تنها ننشسته بودم! با صدای بوق ماشینی از فکر خارج شدم. با دیدن گرند و یتارای مشکی قلبم هری پایین ریخت.. ذهنم به سمت افکار تشویش بار پرواز کرد … این که آبروم جلوی اون پسر رفت! حالا می فهمه که خونه ام این جا نیست! با پایین
کشیده شدن شیشه سمت کمک راننده نگاهم به پسر لاغری افتاد. با تشخیص این که فقط ماشین های این دو نفر شبیه هم هستن نفسم رو با فشار بیرون فرستادم. این پسر اون نبود! با صدای پسر بهش نگاه کردم. _خانوم سوار شو برسونمت! نه انگاری امروز همه به راننده شخصی من شدن علاقه پیدا کردن! اخمی کردم و با جدیت گفتم: _ممنون منتظر اتوبوسم. نگاه خریدارانه ای بهم انداخت که تنم لرز گرفت. _اتوبوس تازه رفته. تا نیم ساعت دیگه هم نمیاد…