بستن

دانلود رمان در خودم شکستم اثر فیروزه شیرازی

دانلود رایگان رمان در خودم شکستم اثر فیروزه شیرازی

 

 

معرفی رمان:

روزی که دنیا آمدم، آسمان هم دلش گرفته بود. صدای رعد و برق، با فریادهای دردآلود مادرمهم‌نوایی می‌کرد. روزی که ابرها برای دنیا آمدنم، برای سرنوشت دختری که با درد و غم زاده شد، گریست. روزی که ورودم به این دنیا، آغازِ ستم‌هایی بود که روزگار بر سرم آوار کرد. گویا ناف وجودم را عجین شده
با رنج و سختی بریدند، تا به این زندگی خاکی پا بگذارم.
مامای پیری که با خوشحالی و دستی لرزان مرا دنیا آورد و خدا را شاکر بود،
که زنده‌ام. خوشحال بود که جانم را نجات داده و حین دنیا آمدن،
خفه نشده‌ام. دستانش از شوق و یا شاید به دلیل کهولت سن می‌لرزید. برای باز شدن
راه تنفسی‌ام، انگشتِ زبر و زمختش را در دهانم فرو برد تا خونابه را خارج کند. اما همان
لرزش دستش، موجب شد که انگشتش در شکاف کامم فرو رفته و این سهل‌انگاری باعث
به وجود آمدن ضایعه‌ای بزرگتر در دهانم شود. مشکلی که در آن زمان کسی اهمیتی
به ایجاد این نقیصه نداده و به دلیل مضیقه مالی، در فکر چاره‌اندیشی برای رفع آن برنیامدند.
بعد با خوشحالی مرا به دست مادرم سپرد و گفت:
این چنین بود پا گذاشتنم به دنیا و سرنوشتم همراه با اولین زخم زندگی، که ناخواسته
توسط آن مامای پیر روستا به وجود آمد، آغاز شد. نقصی که در آغازین روزهای زندگی،

 

 

 

قسمتی از رمان:

دستمایه‌ای شد برای زخم‌های بعدی بر پیکره روح و روانم. با انگشت مرا نشان داده
و مسخره‌ام می‌کردند. اجازه نمی‌دادند همبازی‌شان باشم. در خانه بابت شیطنت‌ها
و بازیگوشی‌هایم تنبیه می‌شدم. کسانی که عقل‌شان به چشم‌شان بود، بی‌رحمانه
دانلود رمان عاشقانه شکستم در خود مرا با تازیانه زخم زبان‌هایشان مورد شکنجه قرار دادند. انگشت روی بینی خود گذاشته
و می‌خواستند سکوت کنم. اما نمی‌دانستم گناهم چیست؟ گنگ و لال خطابم کرده
و نمی‌فهمیدند، در دنیای پاک کودکی این کنایه‌ها و طعنه‌ها چه به روزم خواهد آورد! نمی‌فهمیدم
برام توضیح بدید؟»
«کدوم قسمت رو متوجه نشدید؟ چون مبحث وزن خیلی گسترده‌س.»
«من بیشتر شعر نو می‌نویسم و به این بخش علاقه دارم. دوست دارم بدونم چطور باید وزن رو تو شعر نو رعایت کنیم؟»
به طور خلاصه بخشی از صحبت‌های جلسه قبل استاد را برایم شرح داد و من هم حین توضیحاتش در دفترچه یاداشتی که همراهم بود، نکته‌برداری کرده و گاهی هم چیزهایی می‌پرسیدم. متوجه شدم از اینکه با دقت به حرف‌هایش گوش داده و همگام با توضیحات او، هر بار سؤال‌های فنی‌تری می‌پرسیدم، سر ذوق آمده بود. او هم هر دفعه توضیحاتش را کامل‌تر می‌کرد. یاد این ضرب‌المثل افتادم: «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.» گویی اشتیاقم برای یادگیری، او را وادار کرده بود که جامع‌تر جوابگوی سؤالاتم باشد. حرف‌های‌مان به درازا کشید و نفهمیدیم چه مدت است که با هم در مورد شعر صحبت می‌کنیم. فریبا، دختری که اغلب همراهش بود، صدایش کرد.
«امیر! دیر شد. نمیای بریم؟»
سرش را از روی شانه به طرف فریبا گرداند که بی‌قرار در آستانه در کلاس منتظرش ایستاده بود.
«اومدم! اومدم!»
با ندامت گفتم:
«ببخشید! وقتت رو گرفتم.»
سرش را به نفی به دو طرف تکان داد، که باعث شد موهای لختش روی پیشانی‌اش بریزد.

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: فیروزه شیرازی

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 585

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان عاشقانه
  • ۱۴ مهر ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین