بستن

دانلود رمان شام مهتاب اثر هما پور اصفهانی

دانلود رایگان رمان شام مهتاب اثر هما پور اصفهانی

 

 

معرفی رمان:

سالها پیش …
وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت …
شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در گذشته باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده شود …
اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد …
باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو … تقاص گناهی که نکردیم …
تو به من استواری را یاد بده! من شکننده ام … من از جنس بلورم … من لطیفم … نگذار بشکنم … برای شکستنم زود است!
دستم را بگیر … تنهایم نگذار …
نگذار این تقاص بی رحمانه روحمان را به کشتن بدهد … نگذار … بگذار این زنجیره گسسته را من و تو پیوند بزنیم …
بگذار این کینه ها را از بین ببریم … بیا با هم باشیم که تو از منی و من از تو …
تو نیمه دیگر وجودمی … کسی هستی که قبل از دیدنت می شناختمت … حست می کردم …
با من بمان … این تقاص حق من و تو نیست … هیچ وقت باور نمی کنم که بلور وجودت شکسته باشد …
همان خورده شیشه ای که بقیه می گویند را تو نداری … نه نداری … منم ندارم …
نمی خواهم باور کنم که تو وسیله ای شدی برای تقاص پس گرفتن … نگو که دارم خودم را گول می زنم!

 

 

 

قسمتی از رمان:

مامان با اخم گفت:
– درسته که اعصابم از دست بچه بازیات داغون شده ولی از صمیمیتی که با رضا داری خیلی هم خوشحالم. اینو همیشه یادت باشه که تو و برادرت باید پشت هم باشین. در ضمن بعد از نهار آرایشگر میاد. حالا هم بهتره بری لباستو عوض کنی تا خراب نشده. یادت نره حموم هم بری.
– اِ آرایشگر میاد؟ مگه خودمون نمی ریم آرایشگاه؟ تا حالا از این برنامه ها نداشتیم که آرایشگر بیاد خونمون.
مامان همین طور که سعی می کرد منو از بغل رضا بیرون بکشه گفت:
– وقت نمی شه بریم آرایشگاه، زودتر برو به کارت برس که بعد نخوای هول بزنی. این دیگه مدرست نیست که دقیقه نود کاراشو می کنیا.
به دنبال حرف مامان، رضا منو روی زمین گذاشت و گفت:
– برو خواهری، برو لباستو در بیار خراب نشه، به حرفای مامان هم گوش کن.
سرمو تکون دادم و خرامان و با ناز از اتاق رضا بیرون رفتم و به طرف اتاق خودم راه افتادم. دوست داشتم هر چه زودتر شب بشه و عکس العمل پسرای فامیلو ببینم. آخ که چقدر دوست داشتم چشم تک تکشون رو در بیارم. توی فامیل ما چیزی که به وفور یافت می شد، پسر بود. از همه بیشتر دلم می خواست عکس العمل سام پسر خالمو ببینم. با سام راحت تر از همه پسرای اطرافم بودم و دوست داشتم زودتر ببینم نظر اون چیه؟ نه این که خدایی نکرده خر یک تیکه از مغزمو جویده باشه و عاشقش شده باشما! نه خدا اون روزو نیاره. فقط با سام زیادی ندار بودم. برام درست مثل رضا بود. گفتم عشق یاد عشق واهی افتادم. آخ عشق واهی عزیزم! اسم تابلومو گذاشتم عشق واهی. آخه داستان داشت برای خودش. اون زمان نقاشی خیلی می کشیدم ولی این نقاشی برام از همه خاص تر بود. چون وقتی که اونو کشیدم به نظرم همه چی غیر طبیعی بود، شادم نبود و توهم زده بودم. در هر صورت یه شب، نصفه شب بدون دلیل از خواب پریدم. حتی خوابم ندیده بودم! خواب از سرم پریده بود و کلافه بودم. ماه هم کامل بود. خیلی پریشون بودم و دنبال یه چیزی می گشتم که آرومم کنه و تنها چیزی هم که اون لحظه می تونست آرومم کنه کشیدن نقاشی بود. میلش اون لحظه توی من بیداد می کرد.

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان خواستگاری یا انتخاب

دانلود رمان ارباب خون خواه من

لطفا امتیاز دهید
3/5 - (1 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: هما پور اصفهانی

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 2051

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان عاشقانه
  • ۲۶ مهر ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین