بستن

دانلود رمان سولمیت نویسنده فاطمه بایرام زاده

دانلود رایگان رمان سولمیت از فاطمه بایرام زاده

 

 

معرفی رمان:

صدای مامانم از تو حیاط بلند شد که داشت منو صدا می زد. از این سمت پشت
بوم که به سمت خیابون بود به سمت دیگش رفتم و مامانم که داشت گل های
حیاط رو آب می داد صدام زد که برم بهش کمک کنم. پاهام که تقریبا فلج شده
بود رو به زور کشوندم و به حیاط رفتم.
یک هفته ای از جریان پشت بوم می گذشت. اون حس نادری که اون لحظه ها
داشتم و حرفهایی که بهم زده بود رو نه میتونستم درک کنم نه اینکه با حرفهاش
غریب باشم. مثل این می موند که متعلق به این دنیا نباشم و روحم جای دیگه
درگیر باشه ولی خودمم ازش بی خبر باشم. خوشحال نبودم. حتی ناراحت هم
نبودم. فقط گنگ و گیج بودم.

 

 

 

قسمتی از رمان:

با در اومدن صدای گوشیم، پلک چشمام تکون خورد
و هم چنان دراز کش رو تخت، سرم رو به سمت گوشی چرخوندم.
-سالم خوبی؟ فاطمه جواب تکلیف مجازی استاد علیمی رو پیدا نمیکنم، تو میدونی
جوابشو..
منتظر این پیاما نبودم. با ناامیدی تمام، ابروهام رو بالا انداختم و لب هام رو به هم
دوختم و “اوووف و ااهییی” از ته دل بیرون دادم.
امیدی نداشتم ولی ته دلم آرزو می کردم پیامی از طرفش برام بیاد. با چه شماره
ای! خدا می دونست… تو دلم با منطقی که معلوم نبود از کجا نشات میگیره گفتم:
خوب، اون که منو می شناسه، تمام اتفاقای تلخ و مهم زندگیم رو هم میدونه، لابد
شمارمم بلده!
با این فکر خودم خندم گرفت و شونه هامو واس منطقم بالا انداختم. گوشی رو
گذاشتم رو تخت و بلند شدم به سمت در. دستم رو روی در که گذاشتم، دژاوویی
عمیق تمام وجودم رو گرفت. این حس همیشه آشنا عمیق تر از دفعات قبل بود.
طوری که همه اندام هام بی حس شده بود و ناچار روی زمین نشستم. سرم رو با
دو دستم گرفتم. سعی کردم که بیشتر از این موقعیت سر در بیارم. هیچ وقت تو
این موقعیت نتونسته بودم لحظه ی بعدی رو حدس بزنم ولی یه چیزی قلقلکم می
داد که این دفعه فرق داره… این دفعه فرق داره… چشمام رو، روی هم فشار دادم
و دندون هام رو روی هم سابیدم. نفس هام رو با شدت بیشتری بیرون دادم

 

مطالب پیشتهادی:

دانلود رمان آدمکش

دانلود رمان ابلیس کوچک

لطفا امتیاز دهید
3/5 - (1 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: فاطمه بایرام زاده

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 240

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان عاشقانه
  • ۱۵ آبان ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین