بستن

دانلود رمان شهرزاد ی سوار بر اسب نویسنده نرگس واثق

دانلود رایگان رمان شهرزاد ی سوار بر اسب از نرگس واثق

 

 

معرفی رمان:

چه می‌شود شبی در آغوشت باشم، سر بر شانه‌های مردانه‌ات بگذارم و رقص انگشتانت لابه‌لای موهایم مستم کند.
نگاهت کنم دلبرانه، نگاهم کنی عاشقانه؛ سرت را دم گوشم بیاوری و شعری را زمزمه کنی که من مست طنین و احساس شعر خواندنت شوم.
طوری هر کلمه را ادا کنی که حتی خود کلمات هم در لذت صدای تو غرق شوند‌.
آن‌قدر نازم را بخری که دیگر طنازی‌هایم در مقابل احساسات غلیظ مردانه‌ات کم بیاورند.
حیف که ندارمت!
حیف که تنها خیالت هست که شب‌ها، مهمان بالین تنهای من است.
اما کسی چه می‌داند، زندگی است دیگر…
شاید داشتنت هم اتفاق افتاد؟!
شاید تو همان شهزاده‌ی سوار بر اسب سفیدی هستی که در قصه ها و افسانه ها است، همان‌ها که مادربزرگم روایت می کرد؛ تا بیایی و مرا ملکه‌ی خود کنی.
شاید همیشه دختر پادشاه بودن لازم نیست تا کسی تبدیل به یک ملکه شود؛ اولین دختر عام‌زاده‌ای باشم که شهزاده‌ی مانند تو نصیبم می‌شود!
تو به من بگو، آیا می‌شود؟

 

 

 

قسمتی از رمان:

خسته و کوفته‌تر از همیشه کلید در را می‌اندازم و وارد می‌شوم.
به محض ورودم صدای بلند برنامه فوتبال که از تلویزیون در حال پخش است؛ در گوشم طنین انداز می‌شود.
بوی خوش غذا، زیر بینی‌ام می‌پیچد و معده‌ی گرسنه‌ام را تحریک می‌کند. همین که صدای به هم خوردن در، در فضا اوج می‌گیرد، صدای همیشه جدی‌اش می‌آید.
– جوراب‌هات رو در بیار، بعد بیا تو!
خنده‌ام می‌گیرد اما به سفارشش گوش می‌کنم.
مامان با ظرف میوه‌ی در دستش از آشپزخانه بیرون می‌آید و با دیدنم گل لبخند بر لبانش شکوفا می‌شود.
– خوش اومدی گل مامان، خسته نباشی!
لبخندی به این همه مهربانی‌اش می‌زنم.
– درمونده نباشی زهرا بانو!
صدای اعتراض آمیزش دوباره بلند می‌شود.
– چند بار باید بگم با اسم صداش نزن؟ نمی‌فهمی بزرگ‌ترته!
خنده‌ام می گیرد و بی طاقت کفش‌هایم را با جوراب‌هایم در می‌آورم و سمتش پرواز می‌کنم.
روی مبل سبز رنگ عزیزش نشسته و صورتش با اخم مزین است.
با ناز لب و لوچه‌ام را شل می‌کنم و از قصد می‌گویم: چه خبره؟ کریم خان ما که باز اخموعه!
می‌دانم از این که به اسم صدایش بزنم عاصی می‌شود اما از قصد این کار را می‌کنم!
گره بین ابروانش کورتر می شود و لبخند به لبانم هدیه می‌کند.
حرصی نامم را صدا می‌زند.
– نارین!
با خنده چند قدم فاصله را طی می‌کنم و در حالی که با «جانم» جوابش را می‌دهم، خودم را در آغوشش جا می‌کنم.
جدی و محکم مثل همیشه می‌پرسد: مگه بهت نمیگم بزرگ‌ترت و با اسم صدا نزن! من چی توئم دختر؟

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان چیزی تا طلوع نمانده

دانلود رمان ماهرخ

لطفا امتیاز دهید
5/5 - (1 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: نرگس واثق

  • ژانر: عاشقانه

  • ویراستار: سنتر رمان

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان عاشقانه
  • ۳ شهریور ۱۴۰۲
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین