دانلود رمان فریب خورده از ماریا
دانلود رمان فریب خورده از ماریا
معرفی رمان:
هر وقت دلتنگم و نگران به خودش پناه می برم. امروز هم از اون روزهاست، خیلی نگرانم .
نگران دانشگاه و منتظر خبری ازآرش.
به اطراف نگاه کردم امروز کسی سر شالی نیومده بود حتی بابا.
قسمتی از رمان:
برنج هایی که تازه جوانه زده بودن، بوی عطرش، سبزی برگ هاش خیلی لذت بخش بودند.
کمی جای خشک وبدون کاشت پیدا کردم ونشستم.
سرم رو به طرف آسمان گرفتم. امروز بعد بارندگی مداوم چند روز
اخیر آسمان عجب صاف و بدون ابر بود.
شروع کردم با یکتای عالم که آرام دهنده همه قلبهاست صحبت کردن .
– چرا همه می گن خدا رو نمی شه دید واحساس کرد؟چرا می گن
خدا خیلی بالا وبالا تر از آسمان هاست؟ ولی من تورا با تمام وجودم
دیدم و احساس کردم، احساس کردم در وجود پدر ومادری که خودت
بهم عطا کردی. پدرو مادری که ریشه ی محبت ودین وایمان را در دلم
پرورانند، به من یاد دادن همیشه خدا نزدیکته، حتی نزدیکتر از رگ گردن.
خدایا این دو نعمت بزرگ زمینی رو همیشه در پناهت نگه دار. ما
فرزندان ایران زمین را در زیرسایه شان حفظ کن. هیچ فرزندی را بی نصیب
از این نعمت نگذا…
با صدای آرش یک متر از جا پریدم.
– نفس، نفس … ای خدا بگم چیکارت نکنه دختر. وای مردم… ای وای نفس،
نفسم برید. وای نٌمیری الهی. من نمیدونم تو از جون خدا وآسمانش
چی می خوای؟ هر وقت بی کار میشی سر خدا رو گرم می کنی که ماها رو نبینه.
اون قدر از قیافش خندیدم که حد نداشت.
– اره بخند، تو نخندی پس کی بخنده؟ نفس بابا شدن خودش کم
حرفی نیست. من از نفس بیفتم تو هم اینجا برام هرهر وکر کر کن.
واست یه خبر توپ داشتم که می زارم برای بعد. بای بای …
هراسان از جام بلند شدم ودویدم دنبالش
– آرش داداشی، اخه خیلی بامزه شده بودی … عینه لبو قرمز شدی.
زود برگشت دنبالم کرد. منم پا به فرار گذاشتم.
برگشتم و به طرف درختها دویدم تا مبادا داخل شالی قدم بزارم وبرنج ها
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: ماریا
-
ژانر: عاشقانه
-
ویراستار: سنتر رمان