بستن

دانلود رمان سایه گناه از ناشناس

دانلود رمان سایه گناه از ناشناس

 

 

 

معرفی رمان:

این رمان در مورد دختر یتیمی هست که به همراه عمه و دخترعمه اش زندگی میکنه.سایه دختر دانشجوی خیلی سرزبون دار و شیطونی هست

که گاهی برای درآوردن مخارجش با پسرها دوست میشه و اونهارو تیغ میزنه.آخرین نفری که با اون دوست میشه استادش نوید

هست که اون رو برای کار به شرکتش دعوت میکنه،و این میشه باب آشنایی سایه و رئیس شرکتش فرهان که در اصل صاحب

عمارتی هست که عمه اش تو اون کار میکنه.در ادامه سایه پاش به عمارت باز میشه و رازهای زندگیش هم برملا میشن

 

 

 

 

 

قسمتی از رمان:

سریع از او دور شدم و با قدم های لرزانم به طرف فرهان رفتم. با ان کفش های ده سانتی سختم بود اما رفتم. کت و شلواری که از

صبح تنش بود را هنوز درنیاورده بود. ترسم به وضوح مشخص بود. همین که به او رسیدم سعی کردم خونسردانه برخورد کنم.

سلامی کردم و تا امدم بپرسم کی امده مچ دستم را گرفت و با گفتن “راه بیفت” مرا دنبال خودش کشید. از ان جا بیرون

امدیم. سرعتش زیاد بود و پا های من توانایی دویدن نداشتند. بالاخره به ماشینش رسیدیم. در شاگرد را باز کرد. قبل از این که

مرا به داخل هل بدهد خودم سوار شدم. در را بهم کوبید و خودش هم پشت فرمان نشست. در سکوت رانندگی می کرد و

این خیلی وحشتناک بود. اگر می پرسید چرا با سروش بگو بخند می کنم چه جوابی داشتم؟ می گفتم سروش را عین برادر

می دانم؟ مگر قبول می کرد؟ در حال حاضر جز خودش هیچ مردی را محرم من نمی دانست. حق نداشتم با هیچ مردی جز

خودش هم کالم شوم. خیلی اخلاق مزخرفی داشت. مردی که قریب به ده سال در خارج از کشور زندگی کرده چرا باید تا این

اندازه ادم سخت گیری باشد؟ خیره به ناخن های قرمزم بودم و هزار و یک سوال ذهنم را درگیر کرده بود. فرهان زیادی ساکت

بود. زیادی خطرناک به نظر می رسید. با ورودش به جاده ی پیچ و خم دار بام فهمیدم که این ادم امشب تا مرا شکنجه نمی داد

ولکن نبود. انقدر بالا رفت تا به جایی رسید که شهر زیر پایمان پیدا شد. ترمز کرد. کمربندش را باز کرد. از داشبورد جعبه ی

سیگارش را برداشت و پیاده شد. ان لحظه ترجیح دادم داخل ماشین بمانم…

 

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان تلاطم یک قلب

دانلود رمان توتیای چشم

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: ناشناس

  • ژانر: عاشقانه

  • ویراستار: سنتر رمان

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان عاشقانه
  • ۳ شهریور ۱۴۰۲
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین