دانلود رمان پارازیت از زینب عامل pdf
دانلود رمان پارازیت از زینب عامل pdf
ژانر: عاشقانه ، اجتماعی
تعداد صفحات: 2164
خلاصه:
بهزاد در بدترین روزهای زندگی اش امید را در میان دستان او به یادگار گذاشته بود، او در سخت ترین شرایط به دادش رسیده و پناهش شده بود، دستش را گرفته و از ورطه ی ناامیدی و فلاکت بیرون کشانده بود، محال بود مرد همسایه فراموشش شود، بهزاد جای پایش را نه در میان رویاهایی که در عقلش پرسه میزدند بلکه در میان تپش های نامنظم قلبش محکم کرده بود، جای خالی او نه از بین میرفت نه با حضور کس دیگری پر میشد، انصاف نبود انصاف نبود کسی وارد زندگی آدم شود، او را به زیستن امیدوار کند و بعد چنان برود که دست آدم به جایی بند نباشد، بهزاد به او خیلی چیزها یاد داده بود، اما با رفتنش حتی حق یک زندگی نرمال را هم از او گرفته …
بخشی از رمان:
شش ماه تمام ریسک کرده و به کارش ادامه داده بود، چون نیازی نمیدید کارش را رها کند، اما حالا خطر را کنار گوشش احساس میکرد. میدانست باید مدتی هر چند کوتاه از آموزشگاه های کنکوری که در آن ها مشغول تدریس بود دور بماند. جناب حکیمی مجبورم یه مدت برم پیش برادرم آلمان، اینه که نمیتونم تا یه مدتی به کارم ادامه بدمش
برگشتم و خدا خواست مجدد در خدمتتون خواهم بود. حکیمی با نارضایتی سر تکان داد. به اندازه ی کافی با این معلم جوان و باسواد صحبت کرده بود. ظاهرا او تصمیمش را گرفته بود و دیگر جای اصرار بیشتر از آن باقی نمی ماند. سرتکان داد. هر وقت برگشتی در این آموزشگاه به روت بازه. بهزاد لبخندی زد و کله ی بی موی حکیمی و چشمان تنگش را از نظر گذراند
حتما… فقط یه خواهشی داشتم ازتون… لطف کنین شماره تلفن و آدرس منو تحت هیچ شرایطی به شاگردام ندین. حکیمی باشه ای گفت و بالاخره بهزاد از آموزشگاه بیرون زد. داخل راهروی آموزشگاه ایستاد. ماسک مشکی رنگ پارچه ای را از داخل جیبش بیرون ِورده و به دهان زد و عینک آفتابی بزرگش را روی چشمانش گذاشت و از آموزشگاه خارج شد