دانلود رمان قفس چکاوک pdf از زهرا خزائی

خلاصه رمان:

او دختری زیبا از دیار روستا بود…ساده و بی آلایش..صدایش می‌زدند پرنده…

نامش چکاوک بود…

او بعد از فوت پدر و مادرش در راه مشهد،به دست عموی معتاد خود اسیر می‌شود

منوچهر عمویش برای جور کردن پول موادش تن دخترک را به حراج می‌گذارد

تا اینکه ارباب جوان روستا،برای انتقامی دیرینه از برادر چکاوک،با دادن مقداری

طلا به منوچهر چکاوک را می‌خرد…آیا این راه نجاتی برای دخترک قصه است؟؟یا عذابی سخت؟؟؟

دخترک درد و رنج های زیادی در این راه متحمل میشود،برده ی ارباب هامون بزرگ می‌شود

غافل از اینکه روزی چکاوک بدجور دل ارباب هامون را به تاراج قلبش می‌برد و….

قسمتی از رمان

#هامون

چهره اش درست مثل برادرش بود

اين خشمم چند برابر ميکرد

فقط ميتوانستم برای پنهان کردن خشمم پوزخند روی لبم بنشانم

_پياده شو

چادرش را بيشتر پيچيد

هنوز نميدانست چه بلايی قرار است سرش بيايد چون چنين راحت پياده نميشد

بعد از دوهفته دوباره برگشته بودم

وقتی شنيدم منوچهر تاراج زده است به تمام و دار و ندارش برگشتم

ان بی غيرت حتی از ناموسش می گذشت

برگشتم تا بدبخت ترش کنم

در را باز کردند

تمام نگهبان ها و خدمتکار ها صف ايستاده بودند

در اول صف خاتون ايستاده بود و تا مرا ديد با صدای بلند شروع کرد:

_خوش امدين ارباب!

بعد او تمام انهايی که صف کشيده بودند با يک صدا حرفش را تکرار کردند

پشت سرمان ان دختر و بعد پرهام وارد شد

با پوزخندی کنج لبم برگشتم

_به قفست خوش اومدی چکاوک کوچولو..

قیمت35000