دانلود رمان آمور pdf از غزل ملاح

دانلود رمان آمور pdf از غزل ملاح
خلاصه رمان:
همین امشب خواهرت رو عقد میکنم وحید پاپتی! با چشمانی وحشی و ریز شده ادامه داد:
_ ولی قبلش دست از کتک زدنش بردار میخوام واسه شب حجلهمون یه چیزی ازش باقی مونده باشه!
با شنیدن حرفی که زد با رنگی پریده از ترس عقب رفتم و با هق هق خون کنار لبم را پاک کردم.
تنم از این همه کتکی که خورده بودم تیر میکشید و جانی برای دفاع از خودم نداشتم.
وحید با حالتی متعفن نگاهش کرد. _تو میخوای خواهر منو عقد کنی آمور خان؟!
میدونی که همین الانش هم همه به اسم بدی تو محل میشناسنش!
سفت شدن هیکل عضلانی آمور باعث شد با تنفر نگاهم را از بازوهای بزرگ و
پر از خالکوبیش بگیرم و خودم را در آغوش بکشم. _همه گوه میخورن به ناموس
آمور خان اَنگ بزنن چقدر پول بزنم به حسابت؟! دختره رو ردش کن بیاد
همین امشب بی سر و صدا عقدش میکنم.
قسمتی از رمان
بیحوصله سوییچ موتور را برداشت و با گرفتن ساکش به سوی در به راه افتاد.
_خوبه پس عاقبت فرار کردن رو میدونی. همین که بابت اون حرومزاده ازت حساب پس
نمیگیرم برو خداروشکر کن. لبهای لرزان دخترک را که دید نیشخندی زد و گفت:
البته برای اون که دارم بلایی سر اون بچه چاقال میارم به خر بگه عمه…
ولی با تو کاری ندارم. گفتم که ترجیح میدم این بدن رو جور دیگهای سیاه و کبود کنم.
سکوت وارش را که دید نفس تندی کشید و به سوی در به راه افتاد. قبل از بستن در
پشت سرش حرف آخر را زد و تن دخترک را لرزاند. _راستی خودت رو آماده کن از مسابقه که برمیگردم
آدرنالیم بالاست بعد از زدن حرفش در را قفل کرد و از خانه بیرون زد. سوار موتور شد و
یک راست به سوی باشگاه به راه افتاد. هیچ علاقهای به نشستن فکر دخترک در سرش نداشت.
به حد کافی زندگیاش به گوه کشیده شده بود. نیاز به یک حواسپرتی دیگر نداشت.
همین که بهاندازهی کافی از دخترک زهرهچشم گرفته بود تا در کارش موش ندواند کافی بود.
وارد باشگاه که شد بیتوجه به جمعیتی که برای دیدن مسابقه آمده بودند و اسمش را صدا میزدند
سری برای سیاوش و رضا تکان داد و بدون گرم کردن یک راست بهسوی کیسه بوکس به راه افتاد.
سیاوش خودش را به او رساند و سری بالا انداخت. _چته پسر؟ نمیخوای اول گرم کنی؟
مسابقه داری عضلههات میگیره. توجهی نکرد و به کارش ادامه داد. _زودتر بساطش رو جمع کنید.
میخوام برگردم خونه. سیاوش متعجب نگاهش کرد.
_قبلا که همهش از خونه فراری بودی چیشده….
قیمت30000
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: غزل ملاح
-
ژانر: عاشقانه،انتقامی،بزرگسال
-
صفحات: 1937