بستن

دانلود رمان بر دلم حکمی راند pdf از سحر نصیری

رمان بر دلم حکمی راند

دانلود رمان بر دلم حکمی راند pdf از سحر نصیری

خلاصه رمان:

بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم!

اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و

با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته پا به اتاق خوابش بذارم تا برای همیشه مال من بشه

ولی نمیدونستم که…

قسمتی از رمان

دست از فکر کردن به خاطرات دیشب بر نمی‌داشتم و هرزمان با تصورش قلبم فوران می‌کرد.

مردی که دیشب مرا م*ی‌بوسید، با ولع می‌بویید و با تنش یکی می‌کرد فرهان بود!

فرهانی که سال‌ها عاشقش بودم و اولین‌هایم را به او تقدیم کرده بودم.

حالا شاید می‌فهمید چه‌قدر در دوست داشتنش جدی هستم و دیگر کودکی دیوانه و بی‌دست‌وپا نیستم.

در تمام طول این سال‌ها دلم می‌خواست زودتر بزرگ شوم تا به چشمش بیایم…

تا در برابر زنان پخته و لوندی که اطرافش کمین کرده‌اند حرفی برای گفتن داشته باشم و

مانند بچه‌ای که انگار در تمام زندگی کمبود محبت داشته است میان دست و پایش نپلکم!

حالا که به این روز رسیده بودم قلبم به چیزی کمتر از داشتنش راضی نمی‌شد!

بالاخره بعد از ساعت‌ها وقت گذراندن در اتاقش به اتاق خودم برگشته و دوشی گرفتم.

از پله‌‌ها پایین رفتم و به منیر خانوم کمک کردم تا سوپ کم ادویه‌ای را که تدارک دیده بود زودتر آماده کند.

دلم می‌خواست فرهان فقط دست پخت خودم را بخورد نه هیچ‌کس دیگری را…

نیلو می‌گفت کم کم درحال دیوانه شدن هستم.

ولی او نمی‌دانست!
استاد روانشناسی همیشه می‌گفت دیوانگی همیشه جزو جداناپذیر عشق بوده و آدمی که در عشق دیوانه نباشد عاشق نبوده است!

مشغول حاضر کردن سوپ بودم که صدای بوق ماشین در باغ پیچید.

سریع از آشپزخانه بیرون زدم و به‌سوی باغ به راه افتادم.

فرهان تازه از ماشین پیاده شده بود و رنگش کمی پریده به‌نظر می‌رسید.

به‌محض دیدنش با نگرانی به‌سویش به راه افتادم و خودم را محکم در آغوشش انداختم.

_خوبی فرهان جونم؟ هنوز درد داری؟

بدنش منقبض شد و خودش را عقب کشید.

_چیزی نیست بهترم…

صدایش سرد و کلافه بود.

اگر قدیم‌ترها بود هیچوقت چنین عکس‌العملی نشان نمی‌داد.

 

قیمت38000

لطفا امتیاز دهید
3.3/5 - (3 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: سحر نصیری

  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی،هیجانی

  • صفحات: 986

  • دسته ها:رمان ویژه , رمان عاشقانه
  • ۱۸ آذر ۱۴۰۳
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین