دانلود رمان بر من بتاب اثر هانیه وطن خواه

خلاصه رمان:

زندگی دختر داستان ، به خاطر قرار گرفتن در زمان و مکانی اشتباه دستخوش تغییر می شود و این تغییر شاید امکان تغییر نداشته باشد…خورشيدي كه با قرار گرفتن تو شبي‌اشتباه ، ناخواسته اسير ازدواجي ميشه كه زماني آرزوش بوده و ديگه نبايد باشه! و حالا…

قسمتی از رمان:

لب گزیدم و او باز گفت : مسخره تر وقتیه که اجازه ندارم ببوسمت…که عروسک سر طاقچه ای که نباید بهش دست زد…مسخره تر اینه. و با مکثی چند ثانیه ای مرا میان فضای سرویس جا گذاشت و رفت.
و من ماندم و گوشی که در جیبم زنگ می خورد.
من ماندم و احساسات به جریان افتاده و نام مامان که روی اسکرین گوشی خط انداخته بود.
من ماندم و احساساتم و پاسخ به تماسی که بی شک تمام حلاوت دوستت دارم شنیدن را نابود می ساخت. گوشی را به گوشم چسباندم و بعد از مدت ها صدای مامان را شنیدم. دلتنگی در رگ و پی تنم جریان داشت و دلخوری بی شک بیشتر… سلام مامان. سلام… صدایش مهربانی و انعطافی نداشت.
و این موضوع ، قلب تپنده مرا به سمت یخ زدگی می کشاند.
خوبی مامان؟…فرشید و بابا خوبیم. ما خوبیم…زنگ زدم بگم که…بگم که بابات گفته تا عید داره کارای انتقالیشو درست می کنه که بریم تهران…تا اون وقت بهتره دختر خوبی باشی…منو بیشتر از این پیش بابات سرافکنده نکن خورشید…من همین حالاشم شرمنده باباتم…همین حالاشم روم نمیشه تو چشاش نگاه بندازم…دختر خوبی تربیت نکردم…دخترم بی حیا و چش دریده بار اومده و کوتاهیش از سمت من بود که اعتماد بهش داشتم…دلمو شکستی دختر… الان هم صداتو شنیدم بدتر دلم ازت گرفت…چطور تونستی با من و بابات این کارو بکنی؟