قاصدک، دختر زیبا و دلربایی که به محله جدید میاد… همسایش حسان حسینی مرد مذهبی بی نهایت خشن و

متعصبیه که به خاطر پوشش دخترک باهاش سر لجبازی میفته و همه جا دهنش و سرپیس می کنه…

اما نمی‌فهمه که کِی و کجا، دلش برای قاصدک سُر می‌خوره…

قسمتی از رمان

خانجون خب میذاشتی این سهند بیشعور میومد، – !!!…میبرد !نه اینکه من جور اون بدترکیب رو بکشم …

خانجون لب میگزد…برگشتنش به محله قدیم بیشتر به خاطر خودش بود …

یاد و خاطره همسرش اسدالله خان را اینجا میان این حیاط بزرگ و پر دار و درخت و

آن ساختمان قدیمی بازسازی شده بیشتر حس میشد..جای جای خانه برایش تداعی عشق پاک و پرمحبت همسرش بود …

نگاهی به عزیزدردانه اش میکند  ِاوا !!!خاک به رسم دختر !…خجالت بکش !

عوض احترام به داداشت ، داری بهش فحش میدی …؟ !

اون سهند دیوونه اونقدر هوات و داره ، اونوقت تو …ای دختره ی چشم سفید…!!!

خانجون شماهم همش طرف نوه ی پسریت رو بگیر ….خب راست میگم دیگه اون الدنگ خودش پیشنهاد داد

که کمک میکنه و حالا عوض کمک رفته میمون بازی …که چی؟ بره مخ دخترای مردمو بزنه !!!…

قیمت41000