دانلود رمان مخوف اثر مژده عبدی
دانلود رایگان رمان مخوف اثر مژده عبدی
معرفی رمان:
رمان درباره دختری به اسم ملیکاست که سه سال پیش عشقش(سپهر) تو روز عروسی ولش کرده و حالا بعد از مدت ها برگشته ولی دلیل رفتنش رو نمیگه. امیر بادیگارد سابق سپهر، داره چیزی رو از اون ها پنهون می کنه و بعد از کلی کشمکش مشخص می شه که همه این نقشه ها زیر سر یکی به نام….
قسمتی از رمان:
تو دلم آھنگ می خوندم و مسواک میزدم! یا یا بن این اوزل. یایا سن ھرشین دنیا. اھنگ ترکی میخوندم و قر می رفتم که یهو ھلیا رنگ پریده اومد تو دستشویی. ھلیا – وای وای ملی، امیر اومد بدو بچپ تو اتاق سریع دھنم رو شستم و رفتم تو اتاق قایم شدم. صدای سلام علیکشون اومد. آروم لای در رو باز کرد و با یه چشم به بیرون نگاه کردم! صورتشو نمیتونستم ببینم چون پشت به من بود ولی ناکس صداش خیلی خوب بود! جدی و پر جذبه. حس می کردم این صدا رو
قبلا شنیدم ولی فعلا بیخیال. گوشم رو تیز کردم تا ببینم چی میگن. ھلیا – خب قضیه چیه چرا اینقدر سر زده اومدی؟ امیر – ناراحتی می رم. ھلیا – نه خره. تعجب کردم. سابقه نداشت این وقت شب بیای اینجا. اونم سر زده. امیر – اومدم عکس اون دوستت رو نشونم بدی. ھلیا سر تکون داد و خواست موبایلش رو از رو میز برداره که چشمش به آیفون من افتاد که روی میز بود. چشماش گرد شد و تا خواست قایمش کنه، امیر زودتر قاپیدش با صدای شکاکی پرسید: این گوشی
که مال شما نیست؟ مال کیه؟ ھلیا سرفه ای کرد و با من و من گفت: مال دوستمه. صبح اینجا مونده. امیر- ھمون دوست پولدارت؟ ھلیا سر تکون داد. صدای پوزخند پسره اومد و بعد گفت: حدس می زدم و موبایل نازنینم رو پرت کرد رو مبل. می خواستم بکشمش. کثافت با گوشی من درست برخورد کن ھووفی کشیدم و دوباره گوشم رو چسبوندم به در. ھلیا- ایناھا. امیر- بده ببینم و موبایل رو از دست ھلیا گرفت.استرس گرفته بودم. بعد از چند لحظه گفت…
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: مژده عبدی
-
ژانر: عاشقانه، معمایی
-
ویراستار: سایت سنتر رمان
-
صفحات: 552