بستن

دانلود رمان گرداب خونین از آوا موسوی

دانلود رمان گرداب خونین از آوا موسوی

 

 

 

معرفی رمان:

آیلین قصه ما زندگیش خاکستریه.
زندگیش پر از اتفاقای رنگی رنگی نیست.
چیزی از خنده های سرخوش و مستانه نمیدونه،چون خندیدن بلد نیست.
آیلین یاد گرفته مرهم زخمای بیشمارش باشه،نه این که صبر کنه بقیه مسکنش بشن.
داستان ما در مورد دختریه که ژن و هورموناش میگه که اون یه دختره.
داستان ما در مورد دختریه که شبیه هیچ کدوم از دخترای اطرافمون نیست.
از گذشته اش فرار کرده.
و حالا متوجه شده که یه عده دنبالش افتادند تا بکشنش.
گذشته ای که ازش فرار کرده بود،اومده تا جونشو بگیره.
حالا آیلین چی کار میکنه؟
باز هم از گذشته فرار میکنه یا با گذشته مرگبارش رو به رو میشه؟

 

 

 

 

 

 

قسمتی از رمان:

فنجان نسکافه سرد شده ام را روی لبه پنجره گذاشتم و گوشه پرده را رها کردم. دستی در موهایم کشیدم و عقب گرد کردم. نگاهم به خورده شیشه هایی افتاد که کف سالن ریخته بود. جارو و خاک انداز آوردم و شیشه ها را جمع کردم. شیشه ها را در سطل ریختم. بالشت و پتو را از روی کاناپه برداشتم و به اتاق رفتم و روی تخت پرتشان کردم.
با شنیدن صدای زنگ شال تیره ای روی سرم انداختم و به سمت در خانه رفتم. تنه ام را پشت در قرار دادم و سرم را خم و در را باز کردم.
_ سلام.
جوابش را ندادم. اخم کرد.
_ چی کار داری؟
دندان روی هم سایید. از این که کسی به او بی اعتنایی کند،متنفر بود و من دقیقا همین کار را کرده بودم.
_ مامان گفت بیا اونطرف،برات ناهار پخته.
جمله آخرش را با تمسخر گفت و پوزخند زد. خیره به چشمانش گفتم:
_ خبرتو دادی،حالا برو.
با حرص خواست چیزی بگوید که در را رویش بستم.
شومیز سرمه ای رنگم را از بین لباس هایی که کف اتاق ریخته بود،پیدا کردم و پوشیدم. جین یخی ام که مچ پایش زاپ می خورد را به تن کردم. موهایم را با پنس بالای سرم جمع کردم و شالی که روی شانه هایم افتاده بود را سرم کردم و دسته اش را روی شانه ام انداختم. در آینه به خود نگاه کردم. وقتی از ظاهرم مطمئن شدم، از خانه خارج شدم.
زنگ واحد رو به رویی را زدم. چند لحظه بعد در باز شد.

 

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان رنگین کمان نیمه شب

دانلود رمان زروان

لطفا امتیاز دهید
3/5 - (2 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: آوا موسوی

  • ژانر: عاشقانه

  • ویراستار: سنتر رمان

لینک های دانلود

  • دسته ها:رمان عاشقانه
  • ۱ شهریور ۱۴۰۲
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین