بستن

دانلود رمان نوش دارو pdf از شادی عبادی

رمان نوش دارو

دانلود رمان نوش دارو pdf از شادی عبادی

خلاصه رمان:

من داریوش بزرگمهرم. سلطان زعفرون ایران! وارث تاج و تخت بزرگمهر.. با حدود هزار نفر کارمند و

کارگر زیر دستم و صد تا مزرعه کشت زعفرون… همه چیز از وقتی شروع شد که یه دختر بچه

رو به فرزند خوندگی گرفتم نمی دونستم اون دختر بچه بزرگ میشه و میشه بلای جونم.

نمی دونستم کسی که جای پدرشم، کسی که بابایی صدام می کنه میتونه با چشمای

درشت و معصومش این طوری خونه خرابم کنه… تا حدی که بعد از این همه سال تحمل

کردن طاقتم طاق شه و وقتی خوابه برم تو اتاقش و.

قسمتی از رمان

بهمن با لبخند نگاهش کرد برایش جالب بود که عباس مشکلاتش را با خنده بر زبان می آورد و

در واقع به مشکلاتش میخندید او هم باید یاد می گرفت تا به مشکلاتش بخندد اما چگونه میتوانست؟

مشکل زهرا خانم مشکل کوچکی نبود.

به محض اینکه روی زمین ،نشست، پسرهای عباس به سمتش آمدند و از سر و کولش آویزان شدند.

بهمن دستی به سر پسر های شر و شیطان عباس کشید و به آنها هم سلام کرد. عباس اخمی کرد و

جدی پسرانش را مخاطب قرار داد بشینین بزارین عمو بهمن نفس بکشه.

پسرها خودشان را جمع و جور کردند و مودب کنار بهمن نشستند. عباس به تیشرت و شلوارهای نو و

مرتبی که به تن پسر هایش بود اشاره کرد و بهمن را مخاطب قرار داد از موقعی که این لباس هارو

براشون گرفتی، تنشونه ها خندیدند و از میان آنها محمد که ده سال داشت پسر گفت:

خیلی دوسشون داریم ممنون عمو بهمن بهمن خندید و سری تکان داد قابلتونو نداره به خوشی

بپوشین یک دست لباسه دیگه دو روز دیگه کهنه میشه. صدای عباس را شنید و جمله ی پر مفهومش حالش را دگرگون کرد.

لباس کهنه میشه ولی محبتی که کردی نه… جاش تو قلبمون همیشه تازه است.

کمی بعد زهره خانم خانم عباس با سینی چای از آشپزخانه بیرون آمد و سینی را مقابل بهمن گذاشت.

 

قیمت41000

[

لطفا امتیاز دهید
1.5/5 - (2 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: شادی عبادی

  • ژانر: عاشقانه

  • صفحات: 940

  • دسته ها:رمان عاشقانه
  • ۲ اسفند ۱۴۰۳
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین