بستن

دانلود رمان آس دل نویسنده س.شب

دانلود رایگان رمان آس دل از س.شب

 

 

معرفی رمان:

نميدونم چند ساعته تو اين انباري هستم. دستم رو سمت صورتم ميبرم. هنوز جاي کشيده ش
درد ميکنه. انگشتم رو به کنار لبم ميکشم. از دردش چشم هام رو ريز ميکنم و »آخ« کم جوني
ميگم. انباري که توش هستم مثل يخچال ميمونه؛ اينقدر سرده که حس ميکنم دست هام و
پاهام حس ندارن. دست‌هام رو دورم حلقه ميکنم تا شايد يه کم گرم بشم؛ ولي اين کار هم از
سرمايي که به استخون هام رسوخ کرده بود

 

 

 

قسمتی از رمان:

کم نميکنه. قسمتي از تور دامن لباس عروس رو ميارم
بالا تا شايد کمي بتونم بالاتنه ام رو بپوشونم و گرمم بشه؛ ولي بي فايدهست. اين لباس لعنتي
اينقدر بالاتنه عـريـ*ـان هست که با چندتا تيکه تور نميشه خودم رو گرم کنم.
به سمت در ميرم. تا کي ميخواستم همينجوري بشينم؟ بايد زودتر تکليفم روشن ميشد.
با مشت بيجونم که از سرما بيحس شده چندبار به در ميزنم.
-آهاي! کسي اونجاست؟ چرا اين در رو باز نميکنيد؟
چندبار ديگه به در ميکوبم؛ ولي خبري نيست. همه جا سکوت بود. ته اين باغ لعنتي کسي
صدام رو نميشنيد. قدم ميزنم شايد بتونم خودم رو گرم کنم. اگه مينشستم بيشتر سردم
ميشد.
-خدايا اين چه مصيبتي بود؟ خودت کمکم کن!
ياد چهره عصبانيش افتادم. ياد سيلي محکمي که به صورتم زده بود. لعنتي چه دست
سنگيني داشت!
از دست اين لباس کلافه شده بودم؛ اينقدر پف داشت که نميتونستم خوب راه برم.
مدام به خودم اميدواري ميدادم که همه چي درست ميشه. ديگه پاهام توان راه رفتن نداره؛ سرما
به مغز استخونم رسوخ کرده. يه گوشه ميشينم و بازم دستهام رو دور خودم ميپيچم. خودم رو
تکون ميدم شايد گرمم بشه. اشک توي چشمم جمع شده. دلم مامان رو ميخواست. دلم
هستي رو ميخواست. الان اگه خونه بودم داشتيم شام ميخورديم.

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان تب دلهره

دانلود رمان چشمان آبی سارای

لطفا امتیاز دهید
3/5 - (1 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: س.شب

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 882

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان عاشقانه
  • ۱۵ آبان ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین