بستن

دانلود رمان فیروزه از فاطمه حیدری

دانلود رمان فیروزه از فاطمه حیدری

 

 

معرفی رمان:

در باز شد و ملیکا با سینی چایی و کیک اومد داخل
ملیکا: « بدون من حرف می زنین، به منم بگین زن داداشم چی گفته»
– بیا بشین ملیکا جون، به تو هم می گم ، خب ارسام داشتی می گفتی
ارسام: « خب…من…یعنی ما امشب… واسه خواستگاری می ریم خونه پریا»
این جمله رو با هزار جور جون کندن گفت.من و ملیکا کل می کشیدیم
و مسخره بازی در می اوردیم، بالاخره منم تصمیم رفتن گرفتم، زنگ زدم به فرید،
با بوق اول جواب داد:« سلام آبجی من الان کار دارم نمی تونم بیام دنبالت به شاهین گفتم
بیا دنبالت الان هم دم در خونه عمه هستش»
– وا، فرید یکم نفس بکش، خب چرا به شاهین گفتی، من خودم با تاکسی می اومدم دیگه

 

 

 

 

 

قسمتی از رمان:

فرید:« نه خب شاهین بی کار بود گفتم بباد دنبالت خداحافظ »
– خداحافظ
وسایلم رو جمع کردم، اومدم خدافظی کنم و برم.
– عمه جون، ملیکا، ارسام خدا حافظ
بعد از خدافظی کردن از اون جا خوارج شدم، داشتم باچشم دنبال شاهین می گشتم
که دیدم گوشه کوچه هستش، رفتم داخل و یه سلام زیر لبی گفتم و اونم همون جور جوابم رو داد.
دیگه تا دم خونه حرفی زده نشد که رسیدیم، بعد هم با هم وارد خونه شدیم،
به محض وارد شدنمون یهو خونه رفت رو هوا
وا، اینا چرا همچین می کنن، بعد شروع کردن به خوندن تولدت مبارک، داشتم از خوشحالی میمردم، بهتر از این نمی شه
بعد هم شاهین جلوم زانو زد و یه انگشتر ناز گرفت جلوم و گفت:« با من ازدواج می کنی!؟»
وای خدا، این داره چی میگه، بهتر از این نمی شه، یه نگاه به بابا کردم

 

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان فرار از خواب

دانلود رمان الزام به ماهتاب

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: فاطمه حیدری

  • ژانر: عاشقانه

  • ویراستار: سنتر رمان

لینک های دانلود

  • دسته ها:رمان عاشقانه
  • ۳ شهریور ۱۴۰۲
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین