دانلود رمان فراز در هبوط از ساغر بانو

معرفی رمان:

چطور می تونم عاشق مردی بشم که برادرم رو ازم گرفت؟ اون یه لاته…

یه لاتِ آدم کش ومن یه دختر بی پناه و فقیر. اون جذابه، نفسگیره!

اما من از اون متنفرم. اون برادرم رو کشته و حالا می خواد مجبورم کنه به زور زنش بشم.

قسمتی از رمان:

جمعیت را کنار می زنم ومادرم را می بینم که پشت سرش خونی است…جیغ بلندی می کشم وبه طرفش می روم.

_چی شدی مامان؟کی این بلا رو سرت آورده؟ نارین نزدیک می شود و می گوید:رفته بودیم با مادر بزرگم دکتر وقتی برگشتیم

دیدیم مادرت افتاده تو حیاط ،بیهوش بود!دویدم تو کوچه داد و بی داد کردم مردم جمع شدن. مادرت تازه به هوش اومده.

_چی می گی؟ وحشت زده مادرم را که هنوز منگ هست تکان می دهم ومی گویم: چی شده مامان؟کی زده تو سرت ؟بگو مامان کی بوده؟

نارین کنارم می کشد ومی گوید: آروم باش عزیزم بذار حالش جابیاد حرف می زنه. نارین را کنار می زنم و نزدیک مادرم می شوم

و در آغوشم می گیرمش و می گویم: آروم باش مامان من دیگه پیشتم. مادرم با صدای ضعیفی شروع به حرف زدن می کند:

نمی دونم کی بود کلاه کاسکت سرش بود، زنگ زدن گفتم کیه گفت پستچی ،درو که باز کردم با یه چیز سنگین زد تو سرم

دیگه چیزی نفهمیدم. یکی از همسایه ها که مرد جوانی است نزدیک می شود ومی گوید: خونه اتون رو ریختن به هم ،دزد بودن فکر کنم.

مادرم فریاد ضعیفی می کشد ومی گوید:برو ببین چه خاکی به سرمون شده من حالم خوبه …برو ببین..

رمان فراز در هبوط ساغر بانو
_اونو ولش کن مامان،فدای سرت خدا رو شکر که خودت چیزیت نشده. _برو ،برو نگاه کن ببین چی بردن ؟

بهت می گم برووو… وقتی پریشانی مادرم را می بینم از جایم بلند می شوم و به سمت خانه می روم.

کابینتها و کشو ها ی دراور قدیمی به هم ریخته و نامرتب است و مقداری کاغذ روی زمین پخش وپلا هست،

چیزی از محتویات پرونده ها کم نشده. از خانه بیرون می زنم و کنار مادرم می روم و…