رمان آخرین برگ روی دیوار نویسنده لیلا حمید
دانلود فایل رایگان آخرین برگ روی دیوار
معرفی رمان:
نگاهی به کلونی دخترها انداخت و به سمتشان رفت . نزدیک که رسید متوجه حضورش شدند وصحبتشان را قطع کرده و به طرفش برگشتند .سری به نشانه ادب خم کرد و لبخندی به همه زد، اما دختر سیاهپوش نشسته روی صندلی سفید فایبرگلاس را مخاطب قرار داد:
_تسلیت میگم خانم فخار .من همین امروز فهمیدم . دختر در اولین روز ترم جدید، زیاد تسلیت شنیده بود و کسلتر از آن بود که بتواند آداب اجتماعی را رعایت کرده و بدون بروز حس خستگی صحبت کند:
_تشکر .
کمی این پا و آن پا کرد و گفت:
_راستش مطلب مهمی پیش اومده که باید بهتون
بگم؛ تنها…
قسمتی از رمان:
_این دختره که میگی دختر سعیده، اسمش چیه؟ سال چندمه؟ شوهر کرده یا نه؟ خوشنام هست یا لنگه ی مادرشه؟
_سال اوله، الان میشه ترم دو .چیز بدی ازش نشنیدم، نمیدونم .مجرده، بچهست، قیافه ش هم خیلی بچه گونه ست .تو گروه تلگرام بچه ها نوشته بودند هفده سالشه؛ حاال چقدرش درست باشه رو دیگه نمیدونم .اسمش هم آمانداست .آماندا فخار.
خاله پروین اولین پارازیت را انداخت:
_اسمش که شبیه اسم آدمیزاد نیست.
پارچه سیاه تسلیت که بالای در ورودی ساختمان گذاشته شده بود را کند؛ به طبقه سوم برگشت و پارچه تا شده را روی میز گذاشت :
_کم کن صدای اون آهنگ رو .یکی میشنوه فکر می کنه نسبت به مرگ پدر و مادرت بیتفاوتی.
دخترک جام کریستالی روی میز را بین روزنامه ای پیچاند:
_موسیقی بیکالم آرامبخش حرف درآوردن داره؟
دسته ای از کتابهای کتابخانه را درون جعبه گذاشت:
_آره، تو الان فقط مجازی نوحه گوش بدی، حاال با ارفاق داریوش هم اجازه داری!
رامین گفتن کشیده و سرزنشگر مادرش باعث شد، سکوت کند.
افسرجون بعد از نگاهی سرزنشگر به پسرش، آماندا را مخاطب قرار داد
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: لیلا حمید
-
ژانر: عاشقانه،اجتماعی
-
ویراستار: سایت سنتر رمان
-
صفحات: 1014