دانلود رمان باران حماقت نویسنده آزاده بختیاری
دانلود رایگان رمان باران حماقت از آزاده بختیاری
معرفی رمان:
سرگذشت پسرکی شیطون را از کودکی تا نوجوونی وجوونی. اتفاقاتی که با شیطنتهای خود برای اطرافیان رقم میزند وهمه را از خود با کارهایش دور می کند وبا آمدن خواهرش به زندگیشان کمی دلگرمتر میشود وپسر دلخواه تری خود را نشان می دهد. در نوجوانی اسیر حرفها و وسوسه های دوستانش می شود ومی خواهد درک کند رابطه با جنس مخالف را ودر همان موقع کسی را که باید ببیند نمی بیند وسر سری رد می شود از یه عشق واقعی وبعدها ماجرای خدمت رفتن ودانشگاه رفتنش که با دختری جذاب وفوق العاده زیبا وخوش اندام به نام دنیا آشنا می شود. بلاها ومصیبتهایی را پشت سر می گذارد و
همیشه وقتی به دوران کودکی ام برمی گردم، از خیلی از رفتارا وکردارام شرمنده میشم. از همون بچه گی پسر پر شرو شوری بودم واصلا به حرف بزرگترام گوش نمیدادم وساز مخالف میزدم. هیچ توجهی به شرمنده شدن پدرو مادرم
جلوی فک وفامیل ودوست وآشنا نمی کردم.
قسمتی از رمان:
همچنان با سر پر بادم کارای مزخرفمو ادامه میدادم. بابا منصور همیشه غبطه می خورد چرا همه بچه های فامیل که هم سن وسال منن مثه آدم برخورد می کنن ولی من دمار از روزگار صغیر وکبیر درآوردم؟!اونا بالاخره یه جا به حرف بزرگترا گوش میدادن ولی من نقطه مخالفشون بودم.
سرم همیشه به کار بقیه بوداگه هر وقت چند تا زن باهم می نشستند وحرف میزدن ویا پشت سر کسی غیبت می کردن که شیرینی اکثر محافل خانماست، مخصوصا عمه بزرگم که نقل ونبات بحثش غیبت عروسا
بود. واسه خودم کارگاهی بودم چنان، حرفاشون رو عین ضبط سوت، ضبط می کردم که نگو ونپرس. به قول عزیزم(نخود تو دهن این بچه خیس نمی خوره).
همیشه نصیحتم می کرد که_شاهین جان، از خبر چینی کسی به جایی نرسیده. سعی کن با رفتار خوبت تو چشم باشی وهمه رو سمت خودت بکشی. اما کو گوش شنوا؟ که ایکاش بود. آخ که روزی رو به یاد دارم که تا آخر عمر از یاد نمیبرم. چنان همه رو به خاطر فوضولی بیجا به جون هم انداختم که…یادمه، یبار که تو خو نه مادربزرگم دعوت بودیم همه ما، عموهام وبچه هاشون، عمه هام وعزیزم و…. مثلا دور هم می خواست خوش بگذره. بعد غذا موقع شستن ظرفا دوتا عمه هام کنار هم ایستادن تا ظرف بشورن. هر چی مامان هانیه وزن عمو حدیث اصرار کردن اونا نزاشتن و_چیزی نیست خودمون می شوریم ونزاشتن.
مامان وزن عموم با سینی چای اومدن داخل پذیرایی پیش بقیه. رابطه مامان وزن عموم خوب بود باهم وهمه رازهاشون پیش هم بود.
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: آزاده بختیاری
-
ژانر: عاشقانه
-
ویراستار: سایت سنتر رمان
-
صفحات: 569