دانلود رمان پنجره ای رو به غروب از بهار
دانلود رمان پنجره ای رو به غروب از بهار
معرفی رمان:
همان جا بود که به فرانک آشنا شدم هم سن خودم بود واقعا در رفاه کامل زندگی می کرد شده بود معلم من هر رفتاری می کرد سعی می کردم پا جای پایش بگذارم به او گفته بودم پدرم دندانپزشک مادرم معلم است آن قدر نقشم را خوب بازی میکردم که هیچ شکی نکرده بود ولی دیگر خسته شده بودم ولی اگر اومی فهمید که پدر و مادرم هردو معتاد هستند و من دریک آلونک اجاره ای زندگی می کنم …
قسمتی از رمان:
طبعا دیگر تمایلی به دوستیمان نداشت ولی برای من این دوستی ارزش داشت
لااقل احساس می کردم توانسته ام دختری را که از قشرخودم نبود
را در کنار خود ببینم محبتش را لمس کنم ولی اگر روزی پی به حقیقت می برد جه می شد؟
هیچ کدام از دوستانم از آن دو چیزی نمی دانستند من هم سعی می کردم
خودم را خوشبخت ترین دختر جلوه بدهم وانمود میکردم زندگی مرفه ای دارم
انگارعقده های چندین ساله از من موجودی دیگر ساخته بود خودم راهم فریب میدادم
با اصرار از مادر می خواستم مرا دربهترین مدارس ثبت نام کند دربرابرحرفش که می گفت
بودجه ندارم با گریه وزاری می گفتم من تنهافرزند شماهستم به جای اینکه پولتان
را برای خرید آن مواد لعنتی بزارید خرج دخترتان کنید دوست دارم درمیان آدمهائی باشم
که حسرت آن راهمیشه داشتم مادر بیچاره ام کم می آورد
وبلاجبار از ترس اینکه مبادا دیگه قید درس رابزنم دربهترین مدارس ثبت نامم می کرد …
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: بهار
-
ژانر: عاشقانه
-
ویراستار: سنتر رمان
-
صفحات: 90