دانلود رمان یار و یاور اثر مهسا محمدی
دانلود رایگان رمان یار و یاور اثر مهسا محمدی
معرفی رمان:
آریا متعجب از چیزی که شنیده بود به سوی اتاق مادر دوید. زمانی که وارد شد دستانش از حرص می لرزیدند.
– مامان اعظم چی میگه؟
مادر در حالی که از آیینه ی رو به روی خود تک پسرش را نگاه می کرد با لبخند گفت: نمیدونم پسرم، چی میگه؟
– مامان خودتو به اون راه نزن. این قرار ازدواج چیه من خبر ندارم؟
– بهتره که این سوال رو از بابات بپرسی.
– اما…
قسمتی از رمان:
با شنیدن صدای گام هایی حرفش را قطع کرد و به عقب برگشت. سهراب با اخم و نگاه تند و تیزش در چارچوب ایستاده بود.
– چرا صداتو انداختی رو سرت؟ انگار یادت رفته داری با مادرت صحبت میکنی!
– بابا جون هر کی دوست داری، بگو هر چی از اعظم شنیدم باد هوا بوده!
صدای خنده ی پدر از هشت فرسخی هم شنیده می شد. به یکباره خنده اش قطع شد و به سمت آریا گام برداشت. با جدیت کامل به او چشم دوخت.
– یجوری قسمم میدی انگار خبر بد شنیدی!
– چیزی بدتر از اینم وجود داره که اعظم با خوشحالی بیاد سمتم، بگه آقا شنیدم داری دوماد میشی خدا خوشبختت کنه؟ چرا من خبر ندارم قراره برم خواستگاری؟
– آریا، پسرم، میدونم یکم شوکه شدی، ولی مجبوری با نوه ی علوی ازدواج کنی. شرکت تو خطره، اگر این کارو نکنی برشکست میشیم.
آریا در حالی که سرش را به سمت چپ و راست تکان می داد بهت زده گفت: تو نمیتونی با زندگی من این کارو کنی! نمیتونی بخاطر شرکت پسرت رو فدا کنی.
– چیز زیادیه ازت بخوام یار و یاور بابات بشی؟
– هه! یاور، خوبه داری از اسم چرتی که بچگی روم گذاشتی هم استفاده میکنی.
با فریاد مادر هر دو مرد خانواده به خود آمده و او را نگاه کردند.
– یادت نره یاور اسم بابای منه!
آریا نفس عمیقی کشید و در حالی که به سمت در می رفت فریاد زد.
– من با دختری که یبارم ندیدمش عروسی نمیکنم. والسلام!
در با صدای بدی بسته شد و مادر عصبی روی تخت نشست. سهراب با حرص به سمت او برگشت.
– بیا! اون همه گفتم اسم این پسرو نزاریم یاور، گفتی نه میخوام یاد بابام زنده باشه. حالا تحویل بگیر.
مطالب پیشنهادی ما
مشخصات رمان
-
نویسنده: مهسا محمدی
-
ژانر: عاشقانه،اجتماعی
-
ویراستار: سایت سنتر رمان
-
صفحات: 264