بستن

دانلود رمان خون بس از آرزو توکلی

دانلود رمان خون بس از آرزو توکلی

 

 

 

معرفی رمان:

برای بار دوم عرض میکنم آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم

جناب آقای امیربهادر اسدی دربیاورم؟؟!

آب دهنمو پر سر و صدا قورت دادم و چشم دوختم به سفره عقد خوشگلی

که جلوم پهن شده بود! جوشش اشک رو تو چشمام احساس کردم !

تودلم گفتم نه نه پریچهره نباید گریه کنی! آروم باش!

لباس سفیدی که پوشیده بودم رو فشار دادم إلباس عروس نبود! مثل کفن بود برام!

چادرم رو جلو تر کشیدم و به آینه و مردی که سر به زیر بود چشم دوختم!!

با نیشگونی که خانوم جونم ازم گرفت سر بلند کردم و اخی گفتم!

زمزمه وار گفت:

 

 

 

 

 

قسمتی از رمان:

ذلیل مرده بله رو بگو یه جماعت رو مسخره خودت کردی! چیه لال شدی؟؟!

زودباش بله رو بگو! چشم ازش گرفتم ولی همین که خواستم چیزی بگم دوباره

عاقد گفت

عروس خانم برای بار سوم عرض میکنم آیا وکیلم؟؟؟

اصلا مگه نظر من مهم بود؟؟

اینا که خودشون بریدن و دوختن! بالاخره سکوت رو شکستم و لب زدم

ب… ب…. بله !!!

رمان خون بس پریچهره آرزو توکلی
صدای کل کشیدن زن ها و سوت و جیغ بچها فضای اتاق رو پر کرد!

اما کی خبر داشت از دل من؟؟

قطره اشکی که از چشمم چکید رو پاک کردم سر سفره عقد کسی نشسته بودم که

ازش متنفر بودم!

حالم از دیدن ریش و موهای بلند و شلخته اش بهم می خورد؟

با دیدن دست های بزرگ و سیاهش کم مونده بود عوق بزنم!

چطور میخوام باهاش زندگی کنم ؟؟ من عروس خون بودم!

بعد از تبریک فامیل های بی مصرفمون که فقط بلد بودن برامون حرف دربیارن

عقد تموم شد و همه رفتن خونشون

منم چادرم رو یه گوشه در اوردماخیلی خسته بودم!

هنوز رد کمربند های آقام رو بدنم درد میکرد!!

نگاه های سنگین بقیه و پچ پچ هاشون اذیتم می کرد!

از اون اتفاق لعنتی تا الان یه شب هم خواب خوش نداشتم!

رفتم تو اتاق کوچیکی که جواهر خانوم (مادرشوهرم گفته بود باید اینجا زندگی کنیم؟

نگاهی به اتاق انداختم.

دور تا دورش پشتی گذاشته بودن و یه فرش کوچیک دستباف قرمز هم

وسطش بود! و یه جفت بالش و رختخواب هم گوشه اتاق پهن شده بود!

پوزخندی زدم و دراز کشیدم! اصلا نا نداشتم!

بغض تموم وجودم رو فرا گرفته بود و نزدیک بود

مثل ابری بهاری بزنم زیر گریه! که ناگهان در چوبی اتاق با شدت باز شد!

به قدری ترسیده بودم که در یک آن سر جام سیخ نشستم!!

جواهر بود که مثل مالک دوزخ چشم دوخته بود بهم لب زدچته؟؟؟

سه ساعته دارم دنبالت میگردم فکر کردی اینجا خونه باباته که

هر غلطی که دلت میخواد بکنی؟؟

همین الان میای بیرون و حیاط رو آب و جارو میکنی!

مگه اینجا جای خوردن و خوابیدنه !؟؟

پاشو از جلو چشمام گمشو دختریه فراری

 

مطالب پیشنهادی:

دانلود رمان ترکش خاطرات

دانلود رمان پاراهور

 

قیمت20000

لطفا امتیاز دهید
2.8/5 - (14 امتیاز)

مشخصات رمان

  • نویسنده: آرزو توکلی

  • ژانر: عاشقانه،اجباری،خونبسی

  • ویراستار: سنتر رمان

  • دسته ها:خونبس , دانلود رمان
  • ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین