دانلود رمان اغیار از هانی

معرفی رمان:

نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که.

قسمتی از رمان:

نازلی بچه ایی نیست که بخواد دروغ بگه جنسش از جنس خواهرمه شیشه خورده نداره که من اون پدر نسناسش رو می شناسم

محمد علی روی تخت کنار افسانه می نشیند و چنگی بین موهای پر پشتش می زند

نامی آوازه ی زن بازیهایش در شهرشان پیچیده بود و همیشه حاج فیاض موضوع را حل و فصل می کرد تا مبادا

زن عزیزش غصه بخورد!

پوزخند می زند

حالا چیکار کنیم؟ حاج فياض بفهمه دوردونه اش اینجاست خونمون رو توی شیشه می کنه بهتره بهش زنگ

بزنی و بگی اینجاست!

افسانه متعجب سرش را بالا گرفته و پسرش را می نگرد

دیوونه شدی محمد علی؟ میخوای این دختر رو بکشه؟

محمد علی خودش را جلو کشیده دستانش را تکیه گاه چانه اش می کند

پس چی؟ نکنه می خوای نگهش داری؟

افسانه گره روسری ساتن خوش رنگش را سفت تر می کند و با اطمینان سر می جنباند

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان مهره اعتماد 

دانلود رمان عموزاده