بستن

دانلود رمان میرا pdf از زهرا

رمان میرا

دانلود رمان میرا pdf از زهرا

خلاصه رمان:

“اسم طرف رو تریلی نمی کشه” قطعا اینو شنیدید ،داریوشِ سلطانی؛اسمشو تریلی نمی کشید حقیقتا اما من چی کار کردم؟

من،آمینِ رزاقی؛جلویِ داریوش سلطانی،قاضیِ معروف شهر نه تنها ملق می زدم،بلکه چنان لنگم به هواهایی جلوش اجرا کردم

که بند و بساطِ چهل سالشو؛راهی تعمیرگاه کردم. اونقدری خواستمش که تو بچگیم بهش گفتم “میخوام عروست بشم”

اگه اون مرد معنایِ “نظم و آرامش” “جذابیت” “بزرگ سایز بودن” “مردونگیه”

من معنی “فاجعهِ قرن” “سلیطگیِ تمام عیار”  “دیوانگی” “دلبری” بودم.

قسمتی از رمان

چشم باریک کردم،ساعتم را رویِ مچم چرخاندم و سوالش را با سوال پاسخ دادم:

-یه بچه از چند سالگی باید راجبِ رابطه بدونه؟

-چی؟

پا رویِ پا انداختم،دکتر موهایِ بلوندش را با نازی عمدی پشتِ گوش زد و

با لبخندی که دندان های لمینت شده اش را به رخ می کشید گفت:

-متوجه منظورت نشدم.

تکرار کردم:

-پس لازمه دکترمو عوض کنم؟

لبخندش ماسید و گفت:

-سن خاصی نداره اما باید از بچگی مسئله رو آروم آروم بهش توضیح بدیم.

سر تکان دادم و به صندلی ام تکیه زدم:

-پس حق بچه نیست که جلویِ چشمش اینکارو بکنن،مگه نه؟

رنگ و رویش را باخت،سرفه کرد و بی تفاوت گفتم:

-دکتر،حالا متوجه شدی من چرا عادی نیستم؟

به ساعتم نگاه کردم،فقط ده دقیقه وقت داشتم. باید اتمام حجت می کردم.

به جلو خم شدم و خیره در چشمانِ درشتش اظهار کردم:

-از اینجا که بیرون زدم،بهش زنگ بزن و بگو؛درست مثل خودت من تو نوزده سالگیم با اولین دختر خوابیدم.

نخوابیدم چون مثلِ تو دوسش داشتم،بهش بگو باهاش خوابیدم چون نمی خواستم بشنوم یکی بهم بگه “شوهرم منو راضی نمی کنه،تو یه چیزِ دیگه ای”.

بهش بگو،سعی نکنه از من یه آدمِ عادی بسازه. همچین چیزی شدنی نیست. الانم…

نگاهم از چشمانش به سمتِ شالی که رویِ گردنش افتاده بود ترددی کرد و نفسی گرفتم و برخاستم.

اتوموتیک وار بلند شد اما قبل از اینکه دهان باز کند گفتم:

-مثلِ یه روانپزشکِ خوب،وسیله هاتو جمع کن. به بهونه من برو دفترش،و مطمئن باش اگه اسم منو بیاری،برات وقت می ذاره.

و به جایِ اینکه سعی کنی صداتو برایِ من نازک کنی و رویِ من سرمایه گذاری کنی،بهتره رویِ همونی که استخدامت کرد وقت بذاری.

آدم رمانتیکیه،دیت های خوبی برات می سازه و یه رابطه وانیلی خوشگل بهت میده و خدا رو چه دیدی،شاید خواست بگیرتت.

 

 

قیمت40000

 

 

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: زهرا

  • ژانر: عاشقانه،طنز

  • صفحات: 3545

  • دسته ها:رمان عاشقانه
  • ۱۰ دی ۱۴۰۳
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین