بستن

دانلود رمان معجزه دریا از مریم روح پرور

دانلود رمان معجزه دریا از مریم روح پرور

 

 

 

معرفی رمان:

چه فکری پیش خودت کردی؟ این همه آدم پنجاه تو یه نفرم -پنجاه؟

پسر سیگارش را روی زمین انداخت و پای کتونی پوشش را روی سیگار چرخاند و گفت

همین که شنیدی، برام مهم نیست چند نفرید، اون زرد قناری –

انقدری قیمت داره که پنجاه هم برای همتون زیادی باشه

اون دندونای خوشگلتو کجا گرد کردی پسر-

همون جایی که تو کاله برادری یاد گرفتی-

ناصر دندان روی هم سایید و پسر با چشمان مغرورش خیره د به

چشمان عصبی ناصر نیش خندی زد و گفت

با بَبو طرف نیستی ناصر قیچی، من یا کاریو قبول نمی کنم یا –

وقتیم قبول می کنم کار تمیز تحویل میدم قیمتم همین قدره

از جایش بلند شد سر انگشتان دست چپش را درون جیب شلوار لی اش فرو کرد و گفت

 

 

 

 

قسمتی از رمان:

موتور ایستاد و او با یک حرکت از موتور پایین رفت، کلاهش را در آورد روی موتور گذاشت، موهایش را مرتب کرد و کلیدش را

از جیبش در آورد در را با ز کرد، وارد خانه شد و پرده ی جلوی.در را کنار زد

با دیدن مادرش بینی بالا کشید و سلام کرد…سلام خانم جون-

مادرش لبخندی زد و به سرتا پای پسرش نگاه کرد و با عشق:گفت

سلام مادر زود اومدی….میرم دوباره این ورا بودم گفتم یه سر بیام خونه، مینا کجاست؟….تو خونس داره فیلم می بینه-

نمی بینه دارید کار می کنید؟ چَپیده تو اتاق که چی بشه؟…..خلقتو تلخ نکن مادر این حیاط آب جارو کرد خونرم مرتب کرد –

منم که فقط دارم غذا درست می کنم مسیح جلو رفت یک پایش را لبه ی حوض گذاشت خم شد دو

دستش را درون آب خنک حوض فرو کرد و یک سیب شناور روی آب را برداشت در هوا پرتش کرد و با مهارت گرفتش رو به

مادرش گفت

اگر کارم بشه دیگه مشکلی نداریم، مینا مرضیه میتونن با – خیال راحت درسشون بخونن، منصورم دیگه لازم نیست اون

شهر کار کنه واسه دو قرون مادرش آهی کشید سینی سیب زمینی های پوست گرفته را

برداشت از لبه ی تخت بلند شد سمت آشپزخانه ی گوشه ی حیاط رفت و گفت

دانلود رمان معجزه دریا مریم روح پرور
مرضیه هر کاری کرد دانشگاهش قبول نکرد که دیر تر پول – بگیره مسیح گازی به سیبش زد و سر تکان داد گفت حلش می کنم-

سمت در رفت و گفت نهار نمیام خانم جون… گشنگی نکش مادر…. نگران نباش-

از خانه بیرون رفت و کلاهش را برداشت سوار موتور شد و لحظه ای نگاهش به پنجره ی خانه ی همسایه رو به روی افتاد، دندانش

سخت روی هم ساییده شد و موتور را روشن کرد راه افتاد.. همان جور با چشمان ریز شده و فک منقبض شده اش نیم نگاهی به

همان پنجره کرد و یکدفعه جوری سیب را سمت پنجره پرت کرد که سیب وسط پیشانی پسری که پنهانی بیرون را دید میزد کوبیده شد

پسر از ترس از پشت روی زمین افتاد از درد دست روی پیشانی اش گذاشت و مسیح فریاد زد

این بار نه چیزی که تو دستمه سیبه نه مقصد پیشونی توی

 

 

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: مریم روح پرور

  • ژانر: عاشقانه

  • ویراستار: سنتر رمان

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان عاشقانه
  • ۳ شهریور ۱۴۰۲
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین