بستن

دانلود رمان تلافی تا نابودی اثر زهرا حشم فیروز

دانلود رایگان رمان تلافی تا نابودی اثر زهرا حشم فیروز

 

 

معرفی رمان:

ترنم دختر شیطون و زخم دیده ای که از جنس مخالفش متنفره ولی دست سرنوشت بازی عشق و نفرت رو براش رقم می زنه و خوبه اما من دیگه از ادامه‌ی حرفم منصرفش شدم. دوباره همهمه ای تو کلاس بلند شد که ی محمدرضا با صدای گیرایی که داشت با حرفی که زد همه ساکت شدن.

 

 

 

قسمی از رمان:

حالا که نمی،گ خواید بیاید اصراری نیست ولی واقعا جاتون خالی خواهد بود چون
مهمونی ‌های ترنم قابل توصیف نیستن، استاد می تونم دلیل تون رو بدونم که چرا نمی آید؟
استاد نگاهش و به سمت محمدرضا کشید.
چون دعوتی ازم نشده؛ من عادت ندارم جایی بی دعوت برم پس ترجیحم اینه که تو خونه باشم و استراحت کنم.
چندتا از دخترها و پسرها هم زمان به نشونه‌ی اعتراض صدام زدن.
-ترنم؟
من که به خواسته‌ ی دلم رسیده بودم از جام بلند شدم و رو به استاد گفتم:
آقای کریمی خیلی خوش‌حال می ‌شیم.
بادست به بچه ها اشاره کردم.
– که پنج شنبه شب تو مهمونیم حضور پیدا کنید.
این‌بار میترا بود که حرف ‌زد
– حالا چی استاد؟ بازم نمی آید؟
استاد چند ثانیه‌ ای مکث کرد بعد گفت: چرا الان که فکر می‌ کنم می ‌بینم بدم نمی اد
تا نابودی در مورد تو این مهمونی که همه ازش تعریف می ‌کنن حضور پیدا کنم.
دخترها شروع به دست زدن کردن و پسرها هم ایول ایول راه انداخته بودن
که استاد ازشون خواست که آروم باشن و به ادامه ی درس گوش کنن.
با ساکت شدن بچه ها با سرفه‌ ای صدام رو صاف کردم.
– خیلی خوش‌حال شدم که دعوتم رو پذیرفتید اما نکته‌ای هست که باید یادآوری کنم این که حتما باید پارتنر داشته باشید.
استاد لبخندی زد.
– بار اولی نیست که می ‌خوام برم مهمونی الان هم پارتنر دارم.
امیر که کنجکاو شده بود گفت: استاد پارتنرتون باید خیلی خاص باشه که افتخار همراهی با شما رو داره.
استاد سرش و به نشونه‌ی نه بالا داد.
– نمی ‌شه گفت خاصه بیشتر تو چشمه تا خاص بودن.
تلفن رو سر جاش گذاشتم و به سمت آیفون رفتم و در و باز کردم و خودم هم سریع از پله‌ها بالا رفتم. با دیدن اتاق مرتبم، ماتم گرفتم حالا از فردا باید در به در دنبال وسایلم می‌گشتم، بیا اصلا فردا چیه؟ از همین الان شروع شد، داشتم دنبال ساپورتم می‌گشتم که در اتاقم رو زده شد.
صدام رو بلند کردم.
– بله؟
صدای بمش از پشت در اومد.
– می ‌تونم بیام؟
کشیده گفتم: نه خیر.
دوباره تقه‌ای به در زد.
– ترنم زود باش، من حوصله‌ی منتظر موندن ندارم.
خوش‌حال از پیدا کردن ساپورتم به شوخی گفتم: خب نمون، کی گفت بمونی؟ راه باز، جاده دارز.
فکر نمی ‌کردم نفهمه که باهاش شوخی کردم ولی نعره‌ذای که زد نشون دهنده‌ی خیلی چیزها می تونست باشه.
– لعنتی، لعنتی!

لطفا امتیاز دهید
Rate this post

مشخصات رمان

  • نویسنده: زهرا حشم فیروز

  • ژانر: عاشقانه،اجتماعی،پلیسی

  • ویراستار: سایت سنتر رمان

  • صفحات: 690

لینک های دانلود

  • دسته ها:دانلود رمان , رمان اجتماعی , رمان پلیسی , رمان عاشقانه
  • ۱۵ مهر ۱۴۰۱
  • بدون نظر

اگر شما نویسنده رمان سنتر هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

درخواست حذف

نظرات کاربران

شما اولین نفر باشید که در مورد این رمان نظر می نویسید
پشتیبانی آنلاین